نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: بی ارادگی و سرخوردگی

814
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22627
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    بی ارادگی و سرخوردگی

    با عرض سلام و خسته نباشید
    من دختری 28 ساله و دانشجوی رشته ی تکثیر و پرورش آیزیان در مقطع دکترا هستم.راستش از وقتی که دکترا قبول شدم یه جورایی از زندگی نا امید شدم. من دانش آموز خیلی زرنگی بودم ولی موقع کنکور به دلیل استرس شدیدی که دچار شدم ازمونم رو خوب ندادم و بعد از اون هم به دلیل انتخاب رشته نا مناسب این رشته قبول شدم. البته رشته بدی نیست ولی هیچ علاقه ای بهش ندارم و بازار کارش هم جالب نیست. از اونجایی که خانواده من فرهنگی و تحصیل کرده هستن از من انتظار خیلی بیشتر از اینا داشتن و از وقتی که تویه این رشته قبول شدم همش بهم سرکوفت میزدن. ولی من به امید اینکه یک روزی هیئت علمی میشم به درسم ادامه دادم و حتی تویه این سالها دانشجوی رتبه الف کلاس بودم و جز استعدادهای درخشان ولی از اونجایی که وضعیت هیئت علمی تویه این رشته و گرایش خیلی داغون شده انگیزه ام رو از دست دادم. رزومه قوی دارم و هر جا میبرم کلی به به و چه چه میکنن ولی درنهایت خبری از تماسشون نمیشه و همه چیز شده پارتی بازی.نه حوصله ی دوندگی اینو دارم که یه پرورش خصوصی راه بندازم چون بیشتر به کارهای تحقیقاتی علاقه دارم و نه اراده اینکه بشینم پروپوزال و مقاله هامو اماده کنم و هر روز رو به بطالت می گذرونم.گر چه از لحاظ اقتصادی خداروشکر مشکلی ندارم و حتی گاهی به این فکر میکنم که بیکار بودن رو به سرکار رفتن ترجیح میدم ولی زخم زبون اطرافیان و دلسوزی اون ها به خاطر بیکاری من قوز بالا قوز شده و من شدم مسخره عام و خاص و درس عبرتی برای بچه هاشون. و حس میکنم تمام این سال ها تلاش و دوری از خانواده به هیچ رسیده. حوصله هیچ کاری ندارم. به زور از خونه بیرون میرم. ایده ای برای کار ندارم و اکثر اطرافیانم که یه مشت تنبل بی خاصیت بودن تویه دوران دبیرستان و دانشگاه به همه جا رسیدن اونوقت اون همه استعداد من یهو نابود شد.الان واقعا احساس بی خاصیتی میکنم و از خودم میپرسم هدف از افرینش من چی بوده و من باید توو این دنیا چیکار کنم ولی به نتیجه ای نمی رسم. نمیدونم به چی علاقه دارم نمیدونم باید از نو شروع کنم آیا؟ ببخشید خیلی طولانی شد. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بی ارادگی و سرخوردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط aji نمایش پست ها
    با عرض سلام و خسته نباشید
    من دختری 28 ساله و دانشجوی رشته ی تکثیر و پرورش آیزیان در مقطع دکترا هستم.راستش از وقتی که دکترا قبول شدم یه جورایی از زندگی نا امید شدم. من دانش آموز خیلی زرنگی بودم ولی موقع کنکور به دلیل استرس شدیدی که دچار شدم ازمونم رو خوب ندادم و بعد از اون هم به دلیل انتخاب رشته نا مناسب این رشته قبول شدم. البته رشته بدی نیست ولی هیچ علاقه ای بهش ندارم و بازار کارش هم جالب نیست. از اونجایی که خانواده من فرهنگی و تحصیل کرده هستن از من انتظار خیلی بیشتر از اینا داشتن و از وقتی که تویه این رشته قبول شدم همش بهم سرکوفت میزدن. ولی من به امید اینکه یک روزی هیئت علمی میشم به درسم ادامه دادم و حتی تویه این سالها دانشجوی رتبه الف کلاس بودم و جز استعدادهای درخشان ولی از اونجایی که وضعیت هیئت علمی تویه این رشته و گرایش خیلی داغون شده انگیزه ام رو از دست دادم. رزومه قوی دارم و هر جا میبرم کلی به به و چه چه میکنن ولی درنهایت خبری از تماسشون نمیشه و همه چیز شده پارتی بازی.نه حوصله ی دوندگی اینو دارم که یه پرورش خصوصی راه بندازم چون بیشتر به کارهای تحقیقاتی علاقه دارم و نه اراده اینکه بشینم پروپوزال و مقاله هامو اماده کنم و هر روز رو به بطالت می گذرونم.گر چه از لحاظ اقتصادی خداروشکر مشکلی ندارم و حتی گاهی به این فکر میکنم که بیکار بودن رو به سرکار رفتن ترجیح میدم ولی زخم زبون اطرافیان و دلسوزی اون ها به خاطر بیکاری من قوز بالا قوز شده و من شدم مسخره عام و خاص و درس عبرتی برای بچه هاشون. و حس میکنم تمام این سال ها تلاش و دوری از خانواده به هیچ رسیده. حوصله هیچ کاری ندارم. به زور از خونه بیرون میرم. ایده ای برای کار ندارم و اکثر اطرافیانم که یه مشت تنبل بی خاصیت بودن تویه دوران دبیرستان و دانشگاه به همه جا رسیدن اونوقت اون همه استعداد من یهو نابود شد.الان واقعا احساس بی خاصیتی میکنم و از خودم میپرسم هدف از افرینش من چی بوده و من باید توو این دنیا چیکار کنم ولی به نتیجه ای نمی رسم. نمیدونم به چی علاقه دارم نمیدونم باید از نو شروع کنم آیا؟ ببخشید خیلی طولانی شد. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

    اگر قرار باشه تمام زندگی خودتون رو وقف نگرانی و حرف مردم کنید چیزی از زندیگتون متوجه نخواهید شد

    بقول مثل معروف :وقتی از موقعیتت خودت راضی نیستی پس جابجا شو چون درخت نیستی

    وقتی به این رشته علاقه ای نداری دلیلی برای ادامه دادن نیست

    درسته بازار کار خرابه ولی شما مشکل مالی ندارید پست از تحصیل و زندگیتون لذت ببرید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22627
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی ارادگی و سرخوردگی

    ممنون از راهنماییتون
    اتفاقا من آدمی بودم که حرف دیگران واسم خیلی اهمیت نداشت و دختر شادی بودم ولی بسکه هر جا میرم بهم گوشه و کنایه میزنن و ابراز دلسوزی می کنن یا اینکه بچه هاشونو به رخم میکشن کلافه شدم. و و قتی میبینم تمام تلاشم به هیچ رسید. گر چه برای خودم خیلی مهم نیست چون خداروشکر زندگی راحتی دارم. ولی می دونم پدر و مادرم بابت این قضیه غصه می خورن گر چه به روم نمیارن.یه معضل جدید اینه که ابجیم از خودم 6 سال کوچیکتره و حتی از لحاظ هوش و استعداد هم خیلی معمولیه ولی بخاطر انتخاب رشته درست یک رشته کاربردی تر داره میخونه و میره سر کار (به قول امروزیا بچه اول جاده صاف کنه) و اینکه به نظرم الان برای تغییر رشته و جابجایی یکم دیر شده. مطالعه غیر درسی زیاد دارم ولی اینکه بخوام تغییر رشته بدم بنظرم دیره. در کل ممنونم از اینکه وقت گذاشتید

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد