نوشته اصلی توسط
aji
با عرض سلام و خسته نباشید
من دختری 28 ساله و دانشجوی رشته ی تکثیر و پرورش آیزیان در مقطع دکترا هستم.راستش از وقتی که دکترا قبول شدم یه جورایی از زندگی نا امید شدم. من دانش آموز خیلی زرنگی بودم ولی موقع کنکور به دلیل استرس شدیدی که دچار شدم ازمونم رو خوب ندادم و بعد از اون هم به دلیل انتخاب رشته نا مناسب این رشته قبول شدم. البته رشته بدی نیست ولی هیچ علاقه ای بهش ندارم و بازار کارش هم جالب نیست. از اونجایی که خانواده من فرهنگی و تحصیل کرده هستن از من انتظار خیلی بیشتر از اینا داشتن و از وقتی که تویه این رشته قبول شدم همش بهم سرکوفت میزدن. ولی من به امید اینکه یک روزی هیئت علمی میشم به درسم ادامه دادم و حتی تویه این سالها دانشجوی رتبه الف کلاس بودم و جز استعدادهای درخشان ولی از اونجایی که وضعیت هیئت علمی تویه این رشته و گرایش خیلی داغون شده انگیزه ام رو از دست دادم. رزومه قوی دارم و هر جا میبرم کلی به به و چه چه میکنن ولی درنهایت خبری از تماسشون نمیشه و همه چیز شده پارتی بازی.نه حوصله ی دوندگی اینو دارم که یه پرورش خصوصی راه بندازم چون بیشتر به کارهای تحقیقاتی علاقه دارم و نه اراده اینکه بشینم پروپوزال و مقاله هامو اماده کنم و هر روز رو به بطالت می گذرونم.گر چه از لحاظ اقتصادی خداروشکر مشکلی ندارم و حتی گاهی به این فکر میکنم که بیکار بودن رو به سرکار رفتن ترجیح میدم ولی زخم زبون اطرافیان و دلسوزی اون ها به خاطر بیکاری من قوز بالا قوز شده و من شدم مسخره عام و خاص و درس عبرتی برای بچه هاشون. و حس میکنم تمام این سال ها تلاش و دوری از خانواده به هیچ رسیده. حوصله هیچ کاری ندارم. به زور از خونه بیرون میرم. ایده ای برای کار ندارم و اکثر اطرافیانم که یه مشت تنبل بی خاصیت بودن تویه دوران دبیرستان و دانشگاه به همه جا رسیدن اونوقت اون همه استعداد من یهو نابود شد.الان واقعا احساس بی خاصیتی میکنم و از خودم میپرسم هدف از افرینش من چی بوده و من باید توو این دنیا چیکار کنم ولی به نتیجه ای نمی رسم. نمیدونم به چی علاقه دارم نمیدونم باید از نو شروع کنم آیا؟ ببخشید خیلی طولانی شد. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید